بوی خوش فاطمه علیها السلام
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«رائحة الانبیاء رائحة السفرجل ورائحة الحور العین رائحة الآس ورائحة الملائکة رائحة الورد ورائحة ابنتی فاطمة الزهراء رائحة السفرجل والآس والورد … ; بوی پیامبران بوی به و بوی حورالعین بوی آس و بوی فرشتگان بوی گل سرخ است، ولی بوی دخترم فاطمه علیها السلام بوی به و آس و گل سرخ روی هم است .»
بحارالانوار، ج 66، ص 177
اخلاق آرمانى
امام رضا(ع)- ابراهیم بن العباس:
ما رأیتُ اباالحسن الرضا(ع) جَفا أحداً بکلمةٍ قطُّ، ولا رأیتُه قَطَع على أحدٍ کلامَه حتى یفرُغَ منه، ما رَدّ أحداً عن حاجةٍ یقدرُ علیها، و لا مَدّ رِجلَه بین یدى جَلیس له قطُّ، ولا اتکى بین یدى جلیس له قطُّ، ولا رأیتُه شَتَم احداً من َوالیه و مَمالیکِه قطُّ، ولا رأیتُه تَفَل… و کان اذا خلا و نَصَب مائدتَه اجلسَ معه على مائدتِه ممالیکه و موالیه حتّى البَوّابِ السائِس. کان قلیلَ النّوم باللیلِ، کَثیرَ السَّهَرِ… و کان کثیرَ الصیامِ، فلا یفوتُه صیامُ ثَلاثةِ اَیامٍ فى الشَّهرِ، و یقول: ذلک صَومُ الدّهرِ، و کان کثیرَ المعروفِ و الصّدقةِ فى السّرِ، و اکثرُ ذلک یکونُ مِنه فى اللیالى المُظلمِةِ.
عیون اخبارالرضاع ۲/۱۸۴.
ابراهیم بن عباس مى گوید: هیچ گاه ندیدم که امام ابوالحسن الرضا(ع)کلمه اى به زیان کسى بگوید، و نه سخن کسى را پیش ازپایان آن قطع کند، و نه حاجات کسى را که به اداى آن توان داشت ردّ کند.
هیچ گاه نزد کسى که در حضور او نشسته بود پایش را دراز نکرد، و بر متکا در برابر افراد تکیه نداد، به دوستان و کارکنانش هرگز سخنى ناشایست نگفت و ندیدیم که اب دهان بیرون افکند… و چنان بود که هرگاه به خلوت مى رفت، و سفره غذایش را مى گستردند، همه کارکنان و غلامانش را بر سر سفره مى نشاند، حتى دربانان و مهتران را. شبها بسیار اندک مى خوابید، و بیشتر (شب را) بیدار بود… بسیار روزه مى گرفت، و هیچ گاه روزه سه روز در ماه را ترک نمى کرد، و مى فرمود:
این به معناى روزه گرفتن همه سال است.
بسیار احسان مى کرد، و بسیار صدقه مى داد، و این کار را بیشتر در شبهاى تاریک انجام مى داد. اخلاق، چهره واقعى انسان و نمودار شخصیت انسانى است. مردان بزرگ را از اخلاقهاى نیکشان مى شود شناخت.
قرآن در ستایش عظمت پیامبر(ص) مى گوید:(انّک لَعَلى خُلُقٍ عظیمٍ).
سوره قلم ۶۸/۴.
به راستى (اى پیامبر) تو داراى اخلاق بزرگ (و برتر) هستى. رهبران الهى و امامان(ع) نیز برترین اخلاقهاى شایسته را در خود پدید آورده بودند، و جزء کیان و روحشان اخلاقهاى نیک بود. پیروان راستین آنان نیز باید داراى چنین اخلاقهایى باشند، و بکوشند هر چه بیشتر خود را به امامشان در تربیت و اخلاق نزدیک سازند.
کمک به نیازمند در اوج نیاز
الأمالی، طوسی ـ به نقل از ابو سعید خُدْری ـ:
روزی علی(ع) گرسنه بود و گفت: «فاطمه! چیزی برای خوردن داری که به من بدهی؟».
فاطمه(ع) گفت: سوگند به آن که پدرم را به نبوّت، مفتخر ساخت و تو را به وصایت، چیزی که بشری آن را می خورد، ندارم و از دو روز پیش تا به حال، غذایی که به تو داده ام، غذایی بوده که خودم و حسن و حسین نخورده ایم و به تو داده ایم!
علی(ع) گفت: «حتّی آن دو کودک؟! چرا به من نگفتی تا چیزی برایتان تهیه کنم؟».
فاطمه(ع) گفت: یا ابا الحسن! من از خدایم شرم می کنم که از تو چیزی بخواهم که نمی توانی [تهیه کنی].
پس علی(ع) با اتّکا و امید به خدا، بیرون رفت و یک دینار، قرض گرفت. در حالی که دینار در دست علی(ع) بود، مقداد به وی برخورد. روز بسیار گرمی بود و تابش آفتاب، سر تا پای او را سوزانده بود. علی(ع)، با دیدن سر و وضع او، ناراحت شد و فرمود: «ای مقداد! چه چیزی تو را در این ساعت روز، بی قرار و آشفته کرده است؟».
گفت: رهایم کن بروم ـ ای ابو الحسن ـ و از حال و روزم مپرس!
فرمود: «نمی گذارم بروی تا این که من هم مثل تو [گرفتاری ات را] بدانم».
گفت: ای ابو الحسن! تو را به خدا و به خودت، به راه خویش برو و پرده از حال و روزم بر مدار.
علی(ع) فرمود: «تو حق نداری وضعت را از من، کتمان کنی».
مقداد گفت: حال که اصرار داری، سوگند به آن که محمّد(ص) را به نبوّت و تو را به وصایت مفتخر ساخت، سختی [و فشار زندگی] مرا چنین آشفته و بی قرار ساخته است. خانواده ام را در حالی ترک کردم که زمین، تاب تحمّل آن حال و روز مرا نداشت. پس، غم زده [از خانه] بیرون زدم و بی هیچ هدفی راهی شدم. این است حال من!
اشک از چشمان علی(ع) سرازیر شد، چندان که اشک هایش محاسنش را تَر کرد. سپس فرمود: «سوگند به همان که تو به او سوگند خوردی، مرا نیز در باره خانواده ام بی قرار نکرده، مگر همان چیزی که تو را بی قرار کرده است. من، یک دینار قرض کرده ام. بگیر! مال تو باشد» و آن دینار را به مقداد داد و او را بر خویش، مقدّم داشت.